...
اینجا هست برای ثبت لحظه های ریز و درشتی که با هر یک به گونه ای زندگی کرده ام، لحظه هایی که هر یک رنج ها و شادی هایی را یادآورند. هر چند بر این باورم که رنج های عظیم و شادی های بی پایان را در جایی جز درون خود نمی توان جای داد، و همین طور هیچ لحظه ای را نمی توان به لحظه هایی که در پیش داریم و به آنان که از سر گذرانده ایم تعمیم داد. ولی شاید بتوان همین اندک لحظه ها را دست مایه ای قرار داد تا که این راه را آسوده تر و امیدوارانه تر به پایان رساند.
Monday, January 29, 2007
برخيز
چونان هميشه
استوار تر، قوي تر، سرزنده تر
او هر چه مي كند
ديگري هر چه را بر تو تنگ مي كند
خود هر چه را از دست مي دهي
تو بايد كه برخيزي
چونان هميشه
Sunday, January 21, 2007
امشب همه غمهای عالم را خبر کن!
بنشین و با من گریه سر کن ، گریه سر کن!
ای میهن ، ای انبوه اندوهان دیرین!
ای چون دل من ، ای خموش گریه آگین!
در پرده های اشک پنهان ،کرده بالین!
ای میهن ،ای داد!
از آشیانت بوی خون می آورد باد!
بربال سرخ کشکرت پیغام شومی است!
آنجا چه آمد بر سر آن سرو آزاد؟
ای میهن ، ای غم!
چنگ هزار آوای بارانهای ماتم!
در سایه افکند کدامین ناربن ریخت
خون از گلوی مرغ عاشق ؟
مرغی که می خواند
مرغی که می خواست
پرواز باشد …
ای میهن ،ای پیر
بالنده ی افتاده ، آزاد زمینگیر!
خون می چکد اینجا هنوز از زخم دیرین تبرها .
ای میهن!( در ) اینجا سینه ی من چون تو زخمی است .
( در ) اینجا ،دمادم دارکوبی بر درخت پیر می کوبد
دمادم ! ،
[listen ]
----------------------------
پ.ن: مي خواستم كلي چيز بنويسم .... خوابم مياد.......باشه برا بعد.... فقط اينكه، بزرگي كتاب "نوشتاري كوچك در باب مقولاتي بزرگ " نوشته ي لشك كولاكفسكي اندشيشمند معاصر لهستاني، انتشارات طرح نو رو پيشنهاد داده. خودم هنوز نه ديدمش و نه خوندمش، فقط يه تيكه هاييش رو شنيدم ! گفتم شايد كسي خوشش بياد !