...
اینجا هست برای ثبت لحظه های ریز و درشتی که با هر یک به گونه ای زندگی کرده ام، لحظه هایی که هر یک رنج ها و شادی هایی را یادآورند. هر چند بر این باورم که رنج های عظیم و شادی های بی پایان را در جایی جز درون خود نمی توان جای داد، و همین طور هیچ لحظه ای را نمی توان به لحظه هایی که در پیش داریم و به آنان که از سر گذرانده ایم تعمیم داد. ولی شاید بتوان همین اندک لحظه ها را دست مایه ای قرار داد تا که این راه را آسوده تر و امیدوارانه تر به پایان رساند.
Wednesday, September 10, 2008
"این کیست این؟! این کیست این؟! شیرین و زیبا آمده ست
سرمست و نعلین در بغل، در خانه ی ما آمده ست"


با صدای زن تاجیکی!
اوووووووه!
Saturday, September 06, 2008
"بوی تن آب
در بستر تهی بیتابم می کند
ای آغوش های برهنه و بیزار!
در کودکی خاک چه می گذرد؟"