...
اینجا هست برای ثبت لحظه های ریز و درشتی که با هر یک به گونه ای زندگی کرده ام، لحظه هایی که هر یک رنج ها و شادی هایی را یادآورند. هر چند بر این باورم که رنج های عظیم و شادی های بی پایان را در جایی جز درون خود نمی توان جای داد، و همین طور هیچ لحظه ای را نمی توان به لحظه هایی که در پیش داریم و به آنان که از سر گذرانده ایم تعمیم داد. ولی شاید بتوان همین اندک لحظه ها را دست مایه ای قرار داد تا که این راه را آسوده تر و امیدوارانه تر به پایان رساند.
Saturday, June 17, 2006
آيا مي داني با ساز همگان رقصيدن، و آنگونه پاي كوبيدن و گل افشاندن كه همگان را خوش آيد و تحسين همگان را برانگيزد، از ما چه خواهد ساخت ؟ عميقا يك دلقك ؛ يك دلقك درباري دردمند دل آزرده ، كه بردار رفتار خويش آونگ است _ تا آخرين لحظه هاي حيات.
(نامه12- چهل نامه كوتاه به همسرم-نادر ابراهيمي)
پ.ن : من هنوز نميدونم وقتي يه نفر جوابتو نمي ده، يا با سردي رفتار مي كنه چه معنايي داره ؟ يعني مي خواد هيچ ارتباطي وجود نداشته باشه؟ يا مي خواد بري و معذرت بخواي و اينا ؟ يا هزار تا حالت ديگه براش متصوره ؟ احتمالا هيچ آدم عاقلي فرض دوم و بقيه رو را در نظر نمي گيره ، اما من واقعا نميدونم ... نميدونم وقتي اخلاق تقريبا هيچ پايه اي نداره، چه احكام اخلاقي را اجتماع قبول داره و بر اساسش رفتار مي كنه ... من هيچ حالتي رو نميتونم متصور بشم ... .... احتمالا اين هم شامل خونسردي هاي حوصله سر بر من مي شه
پ.ن: خيلي دلم مي خواد كه حافظ بلد بودم وخونده بودم و بخونم - نمي دونم چرا - .... به روزبه حسوديم مي شه ...
Wednesday, June 14, 2006
دلم برا همه چي و همه كس تنگ شده .... برا بچه هاي دانشكده و تماشاگه و ... حس مي كنم از همه كس و همه چي دور افتادم ... نمي دونم چي شد اينجوري شد ..... نمي دونم .... گاهي اوقات آدم و بقيه يه كارايي مي كنن كه خودش و خودشون توش مي مونن .... فقط مي خوام تابستون برسه ...بيشتر يه آدم مكانيكي شدم .... تابستون شه اين كاراي لعنتي تموم بشه .... فقط اميدوارم هنوز جايي براي برگشتن باشه
Saturday, June 10, 2006
فردا فينال تنيس اوپن فرانسه ست ..... فدرر و نادال ..... كاشكي نادال ببره..... نادااااااااااااااااااااااااال تو قهرماني :D
پ.ن: فراموش نشه كه من دوشنبه امتحان جبر دارم !
Friday, June 02, 2006