...
اینجا هست برای ثبت لحظه های ریز و درشتی که با هر یک به گونه ای زندگی کرده ام، لحظه هایی که هر یک رنج ها و شادی هایی را یادآورند. هر چند بر این باورم که رنج های عظیم و شادی های بی پایان را در جایی جز درون خود نمی توان جای داد، و همین طور هیچ لحظه ای را نمی توان به لحظه هایی که در پیش داریم و به آنان که از سر گذرانده ایم تعمیم داد. ولی شاید بتوان همین اندک لحظه ها را دست مایه ای قرار داد تا که این راه را آسوده تر و امیدوارانه تر به پایان رساند.
Thursday, November 30, 2006
شايد انتظار بيهوده اي بود كه حداقل تو يكي حرفي بزني .... چقدر روي حرفت حساب باز كرده بودم ... فكرش هم از همان اول بيهوده بود .... دلم براي خودم سوخت ... كه اينقدر ساده همه چيز را مجسم مي كنم ... و اينقدر ساده به بيهوده بودنشان رضايت مي دهم .....
Thursday, November 16, 2006
p.s: cheghadr doostesh dashtam unruzaaa!
hmmm.....
Saturday, November 11, 2006

یاد بعضی نفرات/ روشنم می دارد"

وقت هر دلتنگی/ سویشان دارم دست

جراتم می بخشد/ روشنم می دارد"

(نیما یوشیج)

-----------------------------------------

- می دونی از به مقدار کافی راحت بودن نیوشا (Boland)خوشم میاد/ چه خوب چه بد / همونی که هست/ چه تو خوشت بیاد چه نیاد/ تو چیکاره ای ؟

- عادتم شده که به روم نیارم/ اما وقتی زیاد می شه استفراغم می گیره / حالا هر کس که می خوای باش !

- فراموشش می کنم/ روند همیشگی / می شه از اول رفت ؟! / می شه ؟! / تو می تونی ؟! / از وسط چی !؟ / تمام !

- دانشکده/ تجربه ی خوبیه ! / که دوستش دارم / چه در و دیواراش !/ چه بچه هاش ! / که ظاهرن خیلی نبودم باهاشون / اما حس پیوندی هست که نگه مان می دارد / شاید چون مطمئنی که هستند / که فردا و پس فردا هم هستند / که باز هم هستند / شاید برای مدت زمان کافی !

- لذت تجربه ی آدمای مختلف فوق العاده است ! / همین !

- شاید دلم تنگ شده باشه !