...
اینجا هست برای ثبت لحظه های ریز و درشتی که با هر یک به گونه ای زندگی کرده ام، لحظه هایی که هر یک رنج ها و شادی هایی را یادآورند. هر چند بر این باورم که رنج های عظیم و شادی های بی پایان را در جایی جز درون خود نمی توان جای داد، و همین طور هیچ لحظه ای را نمی توان به لحظه هایی که در پیش داریم و به آنان که از سر گذرانده ایم تعمیم داد. ولی شاید بتوان همین اندک لحظه ها را دست مایه ای قرار داد تا که این راه را آسوده تر و امیدوارانه تر به پایان رساند.
Thursday, November 30, 2006
شايد انتظار بيهوده اي بود كه حداقل تو يكي حرفي بزني .... چقدر روي حرفت حساب باز كرده بودم ... فكرش هم از همان اول بيهوده بود .... دلم براي خودم سوخت ... كه اينقدر ساده همه چيز را مجسم مي كنم ... و اينقدر ساده به بيهوده بودنشان رضايت مي دهم .....
4 Comments:
Anonymous Anonymous said...
delam baraye khodam sookht?
chi migi to?
fekr kardi ba naboodan mitooni hamishe bashi?

Blogger Atorpat said...
ّّاین همه آدم دارن همه حرف می‌زنند. شاید باید به‌تر گوش کرد! شایدم من زر می‌زنم

Anonymous Anonymous said...
شاید
ولی چه خالی بی پایانی

Anonymous Anonymous said...
ناگهان چه روشنایی بیهوده ای در ایندریچه ی مسدود سر کشید...