...
اینجا هست برای ثبت لحظه های ریز و درشتی که با هر یک به گونه ای زندگی کرده ام، لحظه هایی که هر یک رنج ها و شادی هایی را یادآورند. هر چند بر این باورم که رنج های عظیم و شادی های بی پایان را در جایی جز درون خود نمی توان جای داد، و همین طور هیچ لحظه ای را نمی توان به لحظه هایی که در پیش داریم و به آنان که از سر گذرانده ایم تعمیم داد. ولی شاید بتوان همین اندک لحظه ها را دست مایه ای قرار داد تا که این راه را آسوده تر و امیدوارانه تر به پایان رساند.
Friday, September 29, 2006
آئین مستانی که داره می خونه:
من آن مستم، که پا ازسر، ندوونم ندوونم / سر و پایی، به جز دلبر، ندوونم ندوونم
به سر شوق سر کوی تو بینم/ به دل مهر مه روی تو بینم
بت من، کعبه من، قبله من/ تویی هر جا، نظر سوی تو بینم
بت من، کعبه من، قبله من/ تویی هر جا، نظر سوی تو بینم
--
به آب خرابات غسلم دهید / ...
------
یاد تنبور می افتم ، که داره خاک می خوره
یاد زندگی ای، که داره می گذره
بعد، یاد لذتی که ازش می برم
یاد خواب دیشب می افتم، که دستای تو دورم بود، که هنوز طعمش هست، که عجیب بود
بعد، یاد یکی از کامنت های بلاگت
بعد، یاد تیکه هات که میمونم تو جواب دادنشون
بعد، یاد کارایی که باید انجامشون بدم و همشون موندن
بعد، یاد وقت نداشتنام
بعد، یاد اینکه نباید حواسم بره جاهای دیگه، که هوایی شم
بعد، یاد رفتن
بعد، ترسیدن
بعد، سرگردانی
بعد، یاد تسلیم شدن، که شاید خیلی زودتراز زمانش اتفاق بیافته
بعد، ...
Tuesday, September 19, 2006
حرمت اعتبار خود را هرگز در ميدان مقايسه با ديگران مشكن
كه ما هريك يگانه ايم
موجودي بي نظير و بي تشابه
و آرمانهاي خويش را به مقياس معيارهاي ديگران بنياد مكن
تنها تو مي داني كه "بهترين" در زندگانيت چگونه معني مي شود
از كنار آنچه با قلب تو نزديك است
آسان مگذر ....
(تانسي سيمس)
-----------------------------------------------------
پ.ن: مدتیه که به این رسیدم ...
Monday, September 11, 2006

به این میگن گل "سلام پائیز"
پ.ن : مکان عکس- ایستگاه پنجم تله کابین توچال