Lili, take another walk out of your fake world,
Please put all the drugs out of your hand,
You'll see that you can breath without not back up
Some much of stuff you got to understand
...
Lili, you know there's still a place for people like us
the same blood runs in every hand
you see its not the wings that makes the angel
just have to move the bats out of your head
این روزهایمان را با فشرده سازی خودمان برای انجام کارهای انباشته شده این چند سال می گذرانیم، و
شبهایمان را با بازگشتن به خویشتن خویش و گیر سوالهای همیشگی افتادن و هی تصمیم برای فلان چیز گرفتن و
تلخی هایی که به دردت می آورند و ...
عادت چایی خوردنمان بیشتر شده و حضور در نتمان کمتر،
آهنگ فقط همین بالایی را گوش می دهیم و یکی دوتای دیگر،
رفقایمان، همم، نمی دانم، مجهول است،
کتاب هم همان حافظ همیشگی،
...
بخش قابل توجه و ویژه ای ندارم،
همان روزمرگی اصیل اصیل!
شبهایش را اگر طاقت بیاورم، با بقیه اش فعلا مشکلی ندارم،
شاید خوب باشد :)
خودم باورم نمی شود ولی این همه رام شدن
انی وی!
فعلا که همینه که هس!
همان سلطه همیشگی زمان را دارم تن می دهم
....
.
/
.
\