...
اینجا هست برای ثبت لحظه های ریز و درشتی که با هر یک به گونه ای زندگی کرده ام، لحظه هایی که هر یک رنج ها و شادی هایی را یادآورند. هر چند بر این باورم که رنج های عظیم و شادی های بی پایان را در جایی جز درون خود نمی توان جای داد، و همین طور هیچ لحظه ای را نمی توان به لحظه هایی که در پیش داریم و به آنان که از سر گذرانده ایم تعمیم داد. ولی شاید بتوان همین اندک لحظه ها را دست مایه ای قرار داد تا که این راه را آسوده تر و امیدوارانه تر به پایان رساند.
Sunday, November 25, 2007

"من،
گره خواهم زد،
چشمان را با خورشید،
دلها را با عشق،
سایه ها را با آب،
شاخه ها را با باد!

خواهم آمد،
سر هر دیواری،
میخکی خواهم کاشت،
پای هر پنجره ای،
شعری خواهم خواند!

آشتی خواهم داد،
آشنا خواهم کرد،
شعر خواهم خواند،
شعر خواهم گفت
..."
(سهراب)


پ.ن: این آقاهه انقدر این شعر رو خوب و با آرامش می خونه که،
حتی در حال انفجار و خستگی هم نمی شه ازش گذشت و محلش نداد ! :)


Sunday, November 18, 2007

بغضهای فروخورده، را نباید فرو داد،

بگذار خراب شوند بر سرت،

آن وقت، خیالشان راحت می شود، می روند پی زندگیشان!

خنده های ناگهانی، را همچنین،

نباید دریغ کرد،

بگذار بریزند بیرون!

بگذار آسمان نیز در حسرت شادمانه هایت بنشیند!

بگذار باور کنند، به اندازه تمامی بغض هایت می توانی بخندی،

و به اندازه ی همه سرخوشی هات، بغض هایی در گلو داری!


درآمیز با زخمه های تنبور،

آنجا که چنگ را با شورهایش فرباد می کشد!

Sunday, November 11, 2007


اگر تجاوز، زهر، خنجر، آتش
هنوز به طرح های خوش شان،
پرده ی مبتذل سرنوشت های سفله مان را نیاراسته اند،
یعنی که جانمان را، افسوس، جسارتی نیست.
(بودلر)


پ.ن: نمی دانم!
...

Tuesday, November 06, 2007
"The most beautiful experience we can have is the mysterious ... He to whom this emotion is a stranger, who can no longer pause to wonder and stand rapt in awe, is as good as dead."
(Albert Einstein)



پ.ن: به مقدار زیادی این بالایی رو دوست می دارم! :)
Friday, November 02, 2007

اردو !!! :)
Thursday, November 01, 2007


"و چشم انداز این جهان آینده چشم اندازی فراسوی تکنولوژی بود، که یکی از دو صورت زیر را داشت: یا جهانی بود خراب و ویران، یا مبهم تر آنکه، جهانی می شد که اجزای آن از نو به شکلی با معنا اما غیر منتظره با هم ترکیب می شدند".


پ.ن: مستاصل! معلق!
تعداد روزهای بیشتری، نسبت به آنچه تصور می کنیم، باید زندگی کنیم!
زندگی احتمالا طولانی تر از اون چیزیه که فکرش رو می کردم!
وجه تمایز روزهایمان کجاست؟! چیست؟!