بغضهای فروخورده، را نباید فرو داد،
بگذار خراب شوند بر سرت،
آن وقت، خیالشان راحت می شود، می روند پی زندگیشان!
خنده های ناگهانی، را همچنین،
نباید دریغ کرد،
بگذار بریزند بیرون!
بگذار آسمان نیز در حسرت شادمانه هایت بنشیند!
بگذار باور کنند، به اندازه تمامی بغض هایت می توانی بخندی،
و به اندازه ی همه سرخوشی هات، بغض هایی در گلو داری!
درآمیز با زخمه های تنبور،
آنجا که چنگ را با شورهایش فرباد می کشد!
حالا به اندازه ی همه ی قهقهه ها ميگريم، و به اندازه ی همه ی اشک ها قاه قاه می خندم.
اين متن از کی بود؟