...
اینجا هست برای ثبت لحظه های ریز و درشتی که با هر یک به گونه ای زندگی کرده ام، لحظه هایی که هر یک رنج ها و شادی هایی را یادآورند. هر چند بر این باورم که رنج های عظیم و شادی های بی پایان را در جایی جز درون خود نمی توان جای داد، و همین طور هیچ لحظه ای را نمی توان به لحظه هایی که در پیش داریم و به آنان که از سر گذرانده ایم تعمیم داد. ولی شاید بتوان همین اندک لحظه ها را دست مایه ای قرار داد تا که این راه را آسوده تر و امیدوارانه تر به پایان رساند.
Tuesday, August 30, 2005
38

ESFAHOOON !!
37
زندگي چيست ؟ رنجنامه اي كوتاه
خنده هاي ما . نوايي ناجور و پر هياهو
زهدان مادران رخت خانه اي كه در آن
خود را مي آراييم براي اين مضحكه ي كوتاه
آسمان . تماشاگري تيزبين
كه مي نشيند و نشان مي كند هر بازيگر خطاكار را
گورهاي ما كه پنهانمان مي كنند از چشم آفتاب كنجكاو
پرده اي كه فرو مي افتد در پايان بازي
بدين سان . بازي كنان مي رويم تا واپسين استراحت
تنها ما به مرگي راستين مي ميريم
و اين ديگر بازي نيست
(سروالتر رالي)
Thursday, August 18, 2005
36
35

مرا ديگر گونه خدايي مي بايست
شايسته ي آفرينه اي
كه نواله ي ناگزير را
گردن
كج نمي كند
(بامداد)
فكر مي كنم بايد خدايي دگر گونه آفريد .... خداي فعلي يا خداي همونايي كه مي گن خدا خودش همه چيز رو درست مي كنه برا من هيچ
ارزشي نداره ...... اينطور فكر كردن از شركي كه همون آدما ازش مي ترسن بدتره ... خدايي اينگونه داره همه چيزه منو مي گيره ...... شايدم داره خودش خودشو از بين مي بره .... خدايي دگر گونه بايد آفريد
Tuesday, August 16, 2005
On Death, Without Exaggeration
It can't take a joke,
find a star, make a bridge.
It knows nothing about weaving, mining, farming,
building ships, or baking cakes.

In our planning for tomorrow,
it has the final word,
which is always beside the point.
It can't even get the things done
that are part of its trade:
dig a grave, make a coffin,
clean up after itself.

Preoccupied with killing,
it does the job awkwardly,
without system or skill.
As though each of us were its first kill.

Oh, it has its triumphs,
but look at its countless defeats,
missed blows,
and repeat attempts!

Sometimes it isn't strong enough
to swat a fly from the air.
Many are the caterpillars
that have outcrawled it.

All those bulbs, pods,
tentacles, fins, tracheae,
nuptial plumage, and winter fur
show that it has fallen behind
with its halfhearted work.

Ill will won't help
and even our lending a hand with wars and coups d'etat
is so far not enough.

Hearts beat inside eggs.
Babies' skeletons grow.
Seeds, hard at work, sprout their first tiny pair of leaves
and sometimes even tall trees fall away.

Whoever claims that it's omnipotent
is himself living proof
that it's not.

There's no life
that couldn't be immortal
if only for a moment.

Death
always arrives by that very moment too late.

In vain it tugs at the knob
of the invisible door.
As far as you've come
can't be undone.

(Wislawa Szymborska)
Sunday, August 14, 2005
34

اعتقاد به وجود خدايي كه هيچ نشاني از آن نيست
Thursday, August 11, 2005
33
همممم ..... اخلاق !! جالبه ... فكر كنم هيچ مبناي خاصي نداره .... كاملا مي توني هر جور كه مي خواي باشي . باشي .....مي توني به يكي هر حرفي بزني و فرداش همون حرف ها رو جلوش از قول خودت منكر بشي .... منكر بشي كه تو هيچ كدومشونو نزدي .... و احتمالا هيچ چيزي ضمانت نمي كنه كه تو اين كارو نكني .... و هيچ چيزي مجبورت هم نمي كنه كه بكني .... احتمالا چيزي به نام اخلاق و ارزش وجود نداره ....چيزي فراتر از ما و روابط اجتماعي و قوانيني كه از سر بي چاره اي براي كنترل اجتماع خود انتخاب كرده ايم به نام اخلاق يا ارزش وجود داره ؟؟... يا اينكه اين انگاره ها توسط خود انسانها و نه لزوما حكومت ها و نه لزوما اديان به صورت امري نهادي و دروني تبليغ شده ....به خاطر اينكه احتمالا اينطوري كنترل راحت تر بوده .... مثلا اكثر آدمهاي كتاب هاي ميلان كوندرا از هيچ اصل اخلاقي پيزوي نمي كنند ... اما ابدا آدمهاي نفرت انگيزي نيستند بلكه اتفاقا بسيار با ما يا حداقل من آنقدر كه مي دانم شباهت دارند ....... احتمالا همه رفتار هاي ما بر اساس عكس العمل هايي است كه ريشه در گذشته ي ما و يا همان لحظه ي ما دارند كه احتمالا دومي مهمتره !! ....احتمالا جز اين نيست كه ما بر اساس ضرورت و نياز رفتار مي كنيم و اگر عملي غير اخلاقي از ما سر نمي زند براي آن است كه يا ضرورتش را حس نكرده ايم يا نيازي نداشته ايم و يا از سر سستي براي پس دادن عواقب آن به اجتماعي كه از عاصيان به سختي انتقام مي گيرد به تعويقش انداخته ايم و نه براي اينكه واقعا آن براي ما ارزشي اخلاقي بوده !!!...... و احتمالا وجدان و اينها چيزي جز انگاره هاي فرهنگي هر ملتي نيستند ... !!! .... و احتمالا اگه همه ي اين ها را بپذيريم همه چيز مي تونه (هر چه آموخته اي ... هر چه مي كني ... هر چه خواهي آموخت.......) هم به بهترين نوعي كه تا به حال پذيرفته ايم تعبير بشه هم به بدترينشون ..... بدون هيچ برتري !!!! فقط فرقشون در يك انتخاب خلاصه مي شه كه كدوم نوع را انتخاب كني ..... باز هم بدون هيچ برتري !!! .... اووووووووه .... اما اگه دقت كنيم ... احتمالا اين تعبير وحشتناكي براي جامعه اي كه در آن زندگي مي كنيم خواهد بود ..... نمي دونم