...
اینجا هست برای ثبت لحظه های ریز و درشتی که با هر یک به گونه ای زندگی کرده ام، لحظه هایی که هر یک رنج ها و شادی هایی را یادآورند. هر چند بر این باورم که رنج های عظیم و شادی های بی پایان را در جایی جز درون خود نمی توان جای داد، و همین طور هیچ لحظه ای را نمی توان به لحظه هایی که در پیش داریم و به آنان که از سر گذرانده ایم تعمیم داد. ولی شاید بتوان همین اندک لحظه ها را دست مایه ای قرار داد تا که این راه را آسوده تر و امیدوارانه تر به پایان رساند.
Friday, September 30, 2005
42
تداوم شكلك هاي مسنجر كه با اپ ديت شدنش بيشتر شده .... تداوم سكوت ا. .... تداوم يه جور بودن همه ... تداوم گيجي ... تداوم نبودن كسي .... تداوم خواستن كسي و چيزي .... تداوم حماقت ... تداوم خستگي .. تداوم پيش رفتن همه چي به يه طرف .... تداوم ميل به ديوانه شدن ... تداوم سردرد ...تداوم نبودن .... تداوم همه ي اين مزخرفات .... تداوم بي اندازه ي همه چي
Thursday, September 29, 2005
41
وقتايي كه مي خواي كلي چيز بگي و نمي گي ... وقتايي كه از دست خودت مي خواي خفه شي ... وقتايي كه هيچي جالب نيست .... وقتايي كه هيچي نيست ..... وقتايي كه دوست داري كلي چيز بگي و لال مي شي و بقيه رو هم مجبور مي كني كه چيزي نگن .....وقتايي كه بايد يه چي بگيو نمي گي .... وقتايي كه به نظر كودن مي ايي .... احتمالا من خيلي بي ذوقم كه هيچي برام جالب نيست .... هه
به ن. گفتم احتمالا تا چند وقت ديگه منزوي مي شم .... گفت احتمالا زيادي داري سخت مي گيري .... نميدونم
هيچ حرفيم درست زده نمي شه ... هيچي معني نمي ده
Wednesday, September 28, 2005
40
بسه ديگه ... فقط بسه ... فقط ديگه بسه ... ديگه ولمون كن ... بذار هر كار مي خوايم بكنيم بكنيم ... خوب و بدش با خودمون .... تا كي مي خواي اين كارو ادامه بدي ... ديگه هيچ كس نمي كشه .... باور كن ديگه هيچ كس نمي كشه ... اونا كه همه چيشونو دادن ... فقط بذار روانشونو از دست ندن ... فقط بذار ديگه شكنجه نشن ... اونايي كه با معياراي خودت بهترين مردگان اين سال ها قراره بشن ... فقط بسه ..... بذار برا يه بار هم كه شده بشه به چيزايي كه مي فرستي ايمان آورد ..... بسه
Thursday, September 15, 2005
39
حال بهم زن تر هميشه ام
كاش مي رفتم يه جاي ديگه گم مي شدم