
"من،
گره خواهم زد،
چشمان را با خورشید،
دلها را با عشق،
سایه ها را با آب،
شاخه ها را با باد!
خواهم آمد،
سر هر دیواری،
میخکی خواهم کاشت،
پای هر پنجره ای،
شعری خواهم خواند!
آشتی خواهم داد،
آشنا خواهم کرد،
شعر خواهم خواند،
شعر خواهم گفت
..."
(سهراب)
پ.ن: این آقاهه انقدر این شعر رو خوب و با آرامش می خونه که،
حتی در حال انفجار و خستگی هم نمی شه ازش گذشت و محلش نداد ! :)