دلم برا همه چي و همه كس تنگ شده .... برا بچه هاي دانشكده و تماشاگه و ... حس مي كنم از همه كس و همه چي دور افتادم ... نمي دونم چي شد اينجوري شد ..... نمي دونم .... گاهي اوقات آدم و بقيه يه كارايي مي كنن كه خودش و خودشون توش مي مونن .... فقط مي خوام تابستون برسه ...بيشتر يه آدم مكانيكي شدم .... تابستون شه اين كاراي لعنتي تموم بشه .... فقط اميدوارم هنوز جايي براي برگشتن باشه
aay khanoom koja, koja?! :))
bishookhi! bezaa taabestun biaad!
naRo naRo!
bemoun piCHam!
akhe daram aCHeghet miCHam!:))