در حالی که خودکاری در دست دارم . در حالی که کلیدی را بین انگشتانم تگه داشته ام.در حالی که سیگار می کشم. در حالی که آدامس می جوم . چایی که می خورم , با دیگری حرف میزنم و تصمیمی می گیرم . عینکم را روی صورتم جابه جا می کنم یا با مشت چانه ام را می گیرم و به چیزی گوش می دهم . آنچه که با آن روی زمین می مانم . بستانکی که کودکی می مکد تا بر زمین بماند . به سختی ترکش می کند چرا که تعادلش به هم می خورد , تا وزنه ی دیگری بیدا کند