...
اینجا هست برای ثبت لحظه های ریز و درشتی که با هر یک به گونه ای زندگی کرده ام، لحظه هایی که هر یک رنج ها و شادی هایی را یادآورند. هر چند بر این باورم که رنج های عظیم و شادی های بی پایان را در جایی جز درون خود نمی توان جای داد، و همین طور هیچ لحظه ای را نمی توان به لحظه هایی که در پیش داریم و به آنان که از سر گذرانده ایم تعمیم داد. ولی شاید بتوان همین اندک لحظه ها را دست مایه ای قرار داد تا که این راه را آسوده تر و امیدوارانه تر به پایان رساند.
Saturday, December 10, 2005
59

زندگی یعنی هیاهو
زندگی یعنی تکاپو
زندگی یعنی شب نو
روز نو
اندیشه نو
زندگی یعنی غم نو
حسرت نو
پیشه نو
زندگی باید که سرشار از
تکان و تازگی باشد
زندگی باید که در
پیچ و خم راهش
ز الوان حوادث
رنگ بپذیرد
(!)من زبانم لال
حتی یک خدا را
سجده کردن
قرنها او را پرستیدن
نمی خواهم
من خدایی تازه می خواهم
گرچه او با آتش قهرش
بسوزاند سراسر ملک هستی را
گرچه او رونق دهد
آیین مطرود و حرام می پرستی را
من به ناموس قرون بردگی ها
یاغی ام دیگر !
یاغی ام من !
گو بگیرندم
بسوزندم
گو به دار آرزوهایم بیاویزند
گو به سنگ ناحق تکفیر
استخوان شعر عصیان قرونم را
فرو کوبند .. ! من از این پس
عاصی ام دیگر
..!.. یاغی ام دیگر
دکتر هوشنگ شفا