...
اینجا هست برای ثبت لحظه های ریز و درشتی که با هر یک به گونه ای زندگی کرده ام، لحظه هایی که هر یک رنج ها و شادی هایی را یادآورند. هر چند بر این باورم که رنج های عظیم و شادی های بی پایان را در جایی جز درون خود نمی توان جای داد، و همین طور هیچ لحظه ای را نمی توان به لحظه هایی که در پیش داریم و به آنان که از سر گذرانده ایم تعمیم داد. ولی شاید بتوان همین اندک لحظه ها را دست مایه ای قرار داد تا که این راه را آسوده تر و امیدوارانه تر به پایان رساند.
Thursday, December 15, 2005
61
خونت رنگين تر از ديگران است "
و جانت شيرين تر
اما
فقط به من بگو
تو در طلوع كدامين سپيده روئيدي؟ "
--------------------------------------
...
--------------------------------------
مدتهاست كه رفته اي / كه سنگي بودنت را به ياد مي آورد
مدتهاست كه گوشه اي افتاده اند / دست نخورده / خاك خورده
مدتهاست كه ورق نخورده اند / هر آنچه به آن ايمان داشتي
مدتهاست كه اين زندگي هرروزه جريان دارد / تداوم مي يابد / سركشي مي كند
مدتهاست كه روزمرگي ها ذهنم را پر كرده / كه امانم را بريده اند
مدتهاست كه حرفهايم ؛ در من ؛ مي چرخند و مي چرخند و مي چرخند / تا سرانجام ذوب مي شوند در من
مدتهاست كه چيزي در من خفه مي شود / زخمي شده كه هر از گاهي سر باز مي كند /چرك ؛ بوي عفونت
مدتهاست كه تكرار؛ همه چيز را فراگرفته / اينجا را هم
مدتهاست كه نيستي
4 Comments:
Anonymous Anonymous said...
:D
man ?
;)

Blogger mahsa said...
modathast talkh shodeam midanam...
golnaz joon khoshhal misham be weblogam ye sary bezani
movafagh bashi

Anonymous Anonymous said...
>modathaast harfhaayam dar man micharkhand va micharkhand va micharkhand .... taa sar anjaam dar man zoob mishavand !
ghashang bood ..
male kie ?

Anonymous Anonymous said...
rastesh ta oonjai ke midoonam male khodam bood ... :D