يه بارداشتم به خودم مي گفتم كه ديگه چيزي ارضام نمي كنه ....
الان داشتم به خودم مي گفتم حس مي كنم خيلي كم تجربه ي زنده بودن و زندگي كردن دارم ....
بعدش يادم افتاد كه شايد فراموش كردمشان ....
الان راه حلي براي هيچ كدومشون ندارم ....
الان ياد چيز هايي افتادم كه بهشون رسيدم، كه شايد فقط درستي يه سري گزاره بودن، ولي ياد اين افتادم كه درستيشون رو با تمام وجودم به دست آوردم ،هر چند اندكند ...
كه يكيشون اينكه بايد براي خودت ارزش قائل باشي ....
الان داشتم به اينكه وقتي در گوگل فارسي اسم كتاب "هذيانهاي يك ذهن تبدار" رو تايپ مي كني ، چرا هيچ نشاني ازكتاب نميبيني ، فكر مي كردم ...