...
اینجا هست برای ثبت لحظه های ریز و درشتی که با هر یک به گونه ای زندگی کرده ام، لحظه هایی که هر یک رنج ها و شادی هایی را یادآورند. هر چند بر این باورم که رنج های عظیم و شادی های بی پایان را در جایی جز درون خود نمی توان جای داد، و همین طور هیچ لحظه ای را نمی توان به لحظه هایی که در پیش داریم و به آنان که از سر گذرانده ایم تعمیم داد. ولی شاید بتوان همین اندک لحظه ها را دست مایه ای قرار داد تا که این راه را آسوده تر و امیدوارانه تر به پایان رساند.
Monday, April 23, 2007
می دانی ، زمانی وجودت را تمنا می کردم ....
حال، تمنای وجودت، به جدلی میان خویشتن و خیال تداوم وجودت، تبدیل شده ....
بعدا را نمی دانم ....
رفتار گذشته ام پاسخ در لحظه بود ....
رفتار کنونی ام، راضیم نمی کند .... بعد از هر لحظه، پشیمانم می کند ...
بعدا را نمی دانم ....
همه اش ناخواسته ...
نمی دانم چگونه می توان با این وضیعت، به طور ارضاشدنی زندگی کرد ؟!
اینگونه ، فقط باید
"گریز از آنچه کرده ایم، اصل زندگی است"
را پذیرفت.....

-------------------------------------------
و الان دارم هر چی میاد رو تایپ می کنم ...


2 Comments:
Anonymous Anonymous said...
zamani ...
hamash ghablan...!

Anonymous Anonymous said...
Akhey...Golnaz joon...

Neveshteh hat bad joori hal o havaye in roozameh...

neveshteh hat mano bord beh yeh jaye door

Neveshteh hat...



Golnaz...