...
اینجا هست برای ثبت لحظه های ریز و درشتی که با هر یک به گونه ای زندگی کرده ام، لحظه هایی که هر یک رنج ها و شادی هایی را یادآورند. هر چند بر این باورم که رنج های عظیم و شادی های بی پایان را در جایی جز درون خود نمی توان جای داد، و همین طور هیچ لحظه ای را نمی توان به لحظه هایی که در پیش داریم و به آنان که از سر گذرانده ایم تعمیم داد. ولی شاید بتوان همین اندک لحظه ها را دست مایه ای قرار داد تا که این راه را آسوده تر و امیدوارانه تر به پایان رساند.
Wednesday, May 02, 2007
دوست می دارم، خیانت هایت را
که به من روا می داری،
زیرا تائید می کند که زنده ای،
و از دروغ و نقاب پوشیدن ،
ناتوان.

مرا نقاب ها به درد می آورد
بیش از به درد آوردن خیانت!
دوستت می دارم، زان روی
که پر تناقضی.
زان روی که بیش از یک مرد هستی.
زان روی که طبایعی هستی،
همه درون یک لحظه پر لهیب.
دوست می دارم آزار دادن معصومت را که به من روا می داری،
و دندان های نیشت را
که زشتی مکیدن خونم را،
ادراک نمی کند.

ضربه های دشنه ات را دوست می دارم،
زان روی که حتی یک بار
از پشت بر من فرود نیامده است.
با شاعری بدعت گر چونان تو،
من به خواب می روم،
در حالی که بکرترین مضامین جنون هایت را،
در برابر چشم و خاطره دارم.
پس تو همواره به سان طفلی، پاک و بی گناه،
در سرزمینی که،
بر فراز ناخن های دشنه،
دستکش سفید می پوشند.
تو را دوست می دارم،

زان روی که پنهان، از بزرگواری خود می گریزی،
تا بر دروازه های اشتیاق،
شیدا، بازگردی.

تو را دوست می دارم،
زان روی که من از مدارهای سیارات خرافه و دهشت،
با تو بالا می روم.

تو را دوست می دارم،
زان روی که چون ما، وصل را دریابیم،
نجوای چلچله های دریایی و دریا را درمی یابیم.
مردی را چون تو،
ده ها زن نمی توانند در برگیرند،
پس ای جانان من !
چگونه می توانم من
یکباره
همه ی آنان باشم؟!
غاده السمان
---------------------------------------------------------------
من به شخصه این غاده السمان رو خیلی دوست دارم




1 Comments:
Anonymous Anonymous said...
taze kojaasho didi!? :D :D :D :-"