...
اینجا هست برای ثبت لحظه های ریز و درشتی که با هر یک به گونه ای زندگی کرده ام، لحظه هایی که هر یک رنج ها و شادی هایی را یادآورند. هر چند بر این باورم که رنج های عظیم و شادی های بی پایان را در جایی جز درون خود نمی توان جای داد، و همین طور هیچ لحظه ای را نمی توان به لحظه هایی که در پیش داریم و به آنان که از سر گذرانده ایم تعمیم داد. ولی شاید بتوان همین اندک لحظه ها را دست مایه ای قرار داد تا که این راه را آسوده تر و امیدوارانه تر به پایان رساند.
Sunday, May 27, 2007
تمامی اندوه من
جنگلی ست خشک
که در آن
پرنده گان خونین بال
نوای فغان سر داده اند.
بهتر از این برهوت را
تو یقینا خواهی یافت
اما
من به همین هم دل خوش کرده ام.
نشسته ام و خیره
زیر درختی خشک را می کاوم
و به خس خس صدایی گوش فرا می دهم.
به زودی زیر درخت عریان دفن خواهم شد،
در میان لاشه های پرنده گان،
و خواهم پوسید.
(پرلاگرکوئیست-اندوه )1916