...
اینجا هست برای ثبت لحظه های ریز و درشتی که با هر یک به گونه ای زندگی کرده ام، لحظه هایی که هر یک رنج ها و شادی هایی را یادآورند. هر چند بر این باورم که رنج های عظیم و شادی های بی پایان را در جایی جز درون خود نمی توان جای داد، و همین طور هیچ لحظه ای را نمی توان به لحظه هایی که در پیش داریم و به آنان که از سر گذرانده ایم تعمیم داد. ولی شاید بتوان همین اندک لحظه ها را دست مایه ای قرار داد تا که این راه را آسوده تر و امیدوارانه تر به پایان رساند.
Saturday, July 14, 2007
و اینکه من هنوز در مواجهه با آدم ها،
در باید ها و نباید های رابطه های انسانی،
در ارزش هایی که قومی خود را بدان پایبند می بینند،
گیج می زنم.
از پدر و مادر و برادر و خواهر و عمه و دایی و ... گرفته
تا همکلاسی و رفیق قدیمی و معشوقه و ...
تا راننده تاکسی و استاد و ...
تا خودت ...
---------------------------------------------------
حرف زدن ، پذیرفتن مسئولیتش را در پی می آورد،
مسئولیت عظیمی را باید پشت هر حرفی که می زنی بپذیری!
تنها از خودت می توانی انتظار داشته باشی،
انتظار هر چیزی را،
حتی پدر مادرت اگر کاری را می کنند،
محبتشان است، نه وظیفه شان!
تنها به این دو چیز است که در تعامل با همنوعانم رسیده ام.
---------------------------------------------------
وآهنگ های آصف هنوز برای من یادآور آن روزهایی است،
که با او ساعت ها پای حرفهای یکدیگر می نشستیم،
که برای من بیشتر بهانه ای برای تداوم حضورش بود.
بدون آنکه خود بداند که با من چه خواهد کرد!
---------------------------------------------------
به هر روی پذیرفته ام که هر کس تنها متعلق به خویشتن خویش است.
3 Comments:
Anonymous Anonymous said...
uhum...

Anonymous Anonymous said...
akhe,chakhan to ke hanooz ino ham natoonesti bepaziri ke har kesi male khodeshe...

Blogger billbill said...
to maryam: az koja enghadr motmaen ino migi ?! asasi dari barash ?!