...
اینجا هست برای ثبت لحظه های ریز و درشتی که با هر یک به گونه ای زندگی کرده ام، لحظه هایی که هر یک رنج ها و شادی هایی را یادآورند. هر چند بر این باورم که رنج های عظیم و شادی های بی پایان را در جایی جز درون خود نمی توان جای داد، و همین طور هیچ لحظه ای را نمی توان به لحظه هایی که در پیش داریم و به آنان که از سر گذرانده ایم تعمیم داد. ولی شاید بتوان همین اندک لحظه ها را دست مایه ای قرار داد تا که این راه را آسوده تر و امیدوارانه تر به پایان رساند.
Monday, August 06, 2007
کسی را می خواهم برای رفتن و خندیدن به گور بابای دنیا، کسی می آید؟!
به طبع همجنسان خودم را ترجیح می دهم برای همراهی و عربده کشی!
لعنت! یک هفته! دیگر آن آدم قبل از عید نیستم!


4 Comments:
Anonymous Anonymous said...
man payam!:D

Anonymous Anonymous said...
من هم می آیم! آنقدر فریاد خفته در این حنجره است که ساعت ها سکوت دنیا را بشکند!

Blogger adaughterofpersia said...
من داوطلبم با آب و برق و گاز تلفن؛کی کجا؟ببین جدی گفتی که بکشم؟چی بکشم خب؟

Anonymous Anonymous said...
Man ham azizam:*

hamin ja elame amadegi mikonam