اینجا هست برای ثبت لحظه های ریز و درشتی که با هر یک به گونه ای زندگی کرده ام، لحظه هایی که هر یک رنج ها و شادی هایی را یادآورند. هر چند بر این باورم که رنج های عظیم و شادی های بی پایان را در جایی جز درون خود نمی توان جای داد، و همین طور هیچ لحظه ای را نمی توان به لحظه هایی که در پیش داریم و به آنان که از سر گذرانده ایم تعمیم داد. ولی شاید بتوان همین اندک لحظه ها را دست مایه ای قرار داد تا که این راه را آسوده تر و امیدوارانه تر به پایان رساند.
Monday, August 06, 2007
کسی را می خواهم برای رفتن و خندیدن به گور بابای دنیا، کسی می آید؟! به طبع همجنسان خودم را ترجیح می دهم برای همراهی و عربده کشی! لعنت! یک هفته! دیگر آن آدم قبل از عید نیستم!
hamin ja elame amadegi mikonam