...
اینجا هست برای ثبت لحظه های ریز و درشتی که با هر یک به گونه ای زندگی کرده ام، لحظه هایی که هر یک رنج ها و شادی هایی را یادآورند. هر چند بر این باورم که رنج های عظیم و شادی های بی پایان را در جایی جز درون خود نمی توان جای داد، و همین طور هیچ لحظه ای را نمی توان به لحظه هایی که در پیش داریم و به آنان که از سر گذرانده ایم تعمیم داد. ولی شاید بتوان همین اندک لحظه ها را دست مایه ای قرار داد تا که این راه را آسوده تر و امیدوارانه تر به پایان رساند.
Tuesday, September 25, 2007
"نه، این من نیستم. این دیگری است که درد می کشد
من تاب آن را نداشتم
بگذار شال سیاه هر آنچه بر ما گذشت را بپوشاند
و بگذار شب
چراغهای خیابان همه چیز را با خود ببرند."
(آنا آخماتووا)


تولدت مبارک!
امروز هشتمین تولدت است، که در میان ما حضور نداری!
1 Comments:
Anonymous Anonymous said...
. . .