...
اینجا هست برای ثبت لحظه های ریز و درشتی که با هر یک به گونه ای زندگی کرده ام، لحظه هایی که هر یک رنج ها و شادی هایی را یادآورند. هر چند بر این باورم که رنج های عظیم و شادی های بی پایان را در جایی جز درون خود نمی توان جای داد، و همین طور هیچ لحظه ای را نمی توان به لحظه هایی که در پیش داریم و به آنان که از سر گذرانده ایم تعمیم داد. ولی شاید بتوان همین اندک لحظه ها را دست مایه ای قرار داد تا که این راه را آسوده تر و امیدوارانه تر به پایان رساند.
Friday, October 12, 2007
گاهی می پندارم، همان بهتر که مرا دوست نمی دارد.
نبودن آنچه طلب می کند،
دشوارتر از دوست نداشتنش است.


قهوه امشب تلخ تر از همیشه بود،
تلخ تر از طعمی که می توان از قهوه انتظار داشت.
چرایش را نفهمیدم!


"تنهایی هم جرم ما و هم بخشودگی ماست."


نمی دانم چرا اصرار به نوشتن این پست های آخر را دارم!
شاید حوصله ام سر رفته!
شایدم خوشی زده زیر دلم!
شایدم ...
اصلا هر چه می خواهد باشد !
1 Comments:
Anonymous Anonymous said...
man hamishe ghahvaro talkhe talkh mikhoram


va in postet kolli khatere yadam avord....