گاهی می پندارم، همان بهتر که مرا دوست نمی دارد.
نبودن آنچه طلب می کند،
دشوارتر از دوست نداشتنش است.
قهوه امشب تلخ تر از همیشه بود،
تلخ تر از طعمی که می توان از قهوه انتظار داشت.
چرایش را نفهمیدم!
"تنهایی هم جرم ما و هم بخشودگی ماست."
نمی دانم چرا اصرار به نوشتن این پست های آخر را دارم!
شاید حوصله ام سر رفته!
شایدم خوشی زده زیر دلم!
شایدم ...
اصلا هر چه می خواهد باشد !
va in postet kolli khatere yadam avord....