...
اینجا هست برای ثبت لحظه های ریز و درشتی که با هر یک به گونه ای زندگی کرده ام، لحظه هایی که هر یک رنج ها و شادی هایی را یادآورند. هر چند بر این باورم که رنج های عظیم و شادی های بی پایان را در جایی جز درون خود نمی توان جای داد، و همین طور هیچ لحظه ای را نمی توان به لحظه هایی که در پیش داریم و به آنان که از سر گذرانده ایم تعمیم داد. ولی شاید بتوان همین اندک لحظه ها را دست مایه ای قرار داد تا که این راه را آسوده تر و امیدوارانه تر به پایان رساند.
Thursday, October 18, 2007
"پله ها بسیار می نمود،
گرچه می دانستم تنها سه پله هست.
میان درختان افرا، نجوایی پائیزی
تمنا می کرد:"با من بمیر!" "
(آنا آخماتوا)

2 Comments:
Blogger Nazanin said...
:-| ...

Anonymous Anonymous said...
ghashange...khaaaaaaaaaaaaaaaaaily ghashange.