...
اینجا هست برای ثبت لحظه های ریز و درشتی که با هر یک به گونه ای زندگی کرده ام، لحظه هایی که هر یک رنج ها و شادی هایی را یادآورند. هر چند بر این باورم که رنج های عظیم و شادی های بی پایان را در جایی جز درون خود نمی توان جای داد، و همین طور هیچ لحظه ای را نمی توان به لحظه هایی که در پیش داریم و به آنان که از سر گذرانده ایم تعمیم داد. ولی شاید بتوان همین اندک لحظه ها را دست مایه ای قرار داد تا که این راه را آسوده تر و امیدوارانه تر به پایان رساند.
Friday, December 07, 2007
مرا
مجبور به باور تمام شدن،
تمرین فراموش کردن،
و بی تفاوت شدن به نبودنت،
نکن!


- و در حالیکه همه چیز از روز روشنتر است!
من همچنان اصرار دارم که به چیزهایی از این قبیل دل ببندم،
امیدواریم را حفظ کنم،
خنده ام را نیز!
و باور همه اینها را برای مدتی کوتاه هم که شده به تعویق بیندازم!
بالاخره شکست می خورم!
می دانم!-

:)
من به طرز خنده دار و پیچیده ای اصرار دارم که خودم را بگذارم سر کار!
از رو هم نمی رم!
:))
زندگی اونقدرام سخت نیستا!
کافیست نیت کنی که همه چی گور باباش!
آن وقت به جز پول و اینا تقریبا مشکلی نداری!
هه!
:)
من کج کجم این روزا!
تمرینهای ست تئوری هم که ما رو دغ داد!
:(
دیگه ...
بهار ما گذشته! منم به جستجوی سرنوشت!
سرنوشتی که لای هفتاد تا چیز قایم شده، انتظار داره من برم پیداش کنم!
وایسا میام یه چند سال دیگه!
وقتی سرم به همه نوع سنگی خورد!
اون وقت خودت شرمنده می شی! میای دنبال من! سرنوشت عزیزم!

دیگر اینکه با بارانی که می آید،
ما علاوه بر کج بودن،
کمی موج هم برداشته ایم!


3 Comments:
Anonymous Anonymous said...
به نظر میاد، یکی میخواد بزنه تو گوش اون یکی....

تمرینا ما رو هم، البته دق داد!


سرنوشتت، این لفت همون چیزیه که معنی میده؟!!

Anonymous Anonymous said...
Ay Golnaz golnaz golnaz golnaz....



G O L N A Z . . .

Blogger yasaman said...
dus dashtam posteto, vali halet ro...nemidunam
shayad hamishe inke begim gure babash ya faramush konim khub nabashe
gahi ham khube!