...
اینجا هست برای ثبت لحظه های ریز و درشتی که با هر یک به گونه ای زندگی کرده ام، لحظه هایی که هر یک رنج ها و شادی هایی را یادآورند. هر چند بر این باورم که رنج های عظیم و شادی های بی پایان را در جایی جز درون خود نمی توان جای داد، و همین طور هیچ لحظه ای را نمی توان به لحظه هایی که در پیش داریم و به آنان که از سر گذرانده ایم تعمیم داد. ولی شاید بتوان همین اندک لحظه ها را دست مایه ای قرار داد تا که این راه را آسوده تر و امیدوارانه تر به پایان رساند.
Tuesday, December 25, 2007
هنوز، نگاهت که می کنم، آب می شوم، فرو می روم، گم می شوم، در خیال لحظاتی که، انگشتانم لابلای موهایت گره می خورد(به فتح ر)! لعنتی!


:دی

2 Comments:
Anonymous Anonymous said...
:D
:)

Blogger niyoosha said...
nAAAAA! nakon in karo ba khodet