...
اینجا هست برای ثبت لحظه های ریز و درشتی که با هر یک به گونه ای زندگی کرده ام، لحظه هایی که هر یک رنج ها و شادی هایی را یادآورند. هر چند بر این باورم که رنج های عظیم و شادی های بی پایان را در جایی جز درون خود نمی توان جای داد، و همین طور هیچ لحظه ای را نمی توان به لحظه هایی که در پیش داریم و به آنان که از سر گذرانده ایم تعمیم داد. ولی شاید بتوان همین اندک لحظه ها را دست مایه ای قرار داد تا که این راه را آسوده تر و امیدوارانه تر به پایان رساند.
3 Comments:
Anonymous Anonymous said...
کسی که پلیدی را باور ندارد، چطور میتواند شر را باور کند و به قلب شرور کسی ایمان داشته باشد؟
من فکر میکنم که ترجمه اش درست نیست!!

Anonymous Anonymous said...
ببین روزبه تا اونجایی که من تو یکی دو تا فرهنگ معمول دیدم، (برای اینکه مطمئن باشم چی می گم، و البته حال نداشتم دهخدا رو ببینم)،شرور جمع شر، و شر به معنای نقیض خیر، بدی و فساد هستش. و پلیدی به معنای ناپاکی و آلودگی!
بعد اینکه به نظر من قبول نکردن آلودگی با قبول کردن بدی، یا شاید ناجنسی ، در تناقض نیست، یعنی نمی دونم مطمئنن، به نظرم بیشتر بستگی به هر شخصی داره که این ها رو چگونه واسه خودش طبقه بندی می کنه و کدوم میره زیر کدوم و یا نمی رن اصلا زیر دسته هم. شاید اگر متن اصلی بود و ما بلد بودیمش بهتر می شد حرف زد، ولی به نظرم می شود در حالاتی پذیرفتش! :)

Anonymous Anonymous said...
Ich glaub nicht an den Himmel,
Wovon das Pfäfflein spricht;
Ich glaub nur an dein Auge,
Das ist mein Himmelslicht.

Ich glaub nicht an den Herrgott,
Wovon das Pfäfflein spricht;
Ich glaub nur an dein Herze,
'nen andern Gott hab ich nicht.

Ich glaub nicht an den Bösen,
An Höll und Höllenschmerz;
Ich glaub nur an dein Auge,
Und an dein böses Herz.

een asle sher ast mesle eenke, Bosen ro be manie e evil peida kardam, va boses ham sefat az hamoon esme.

kaar e khode shaer e!:))