کو محتسبی که مست گیرد ...
" انسان بودن تنها یک واقعه نیست، بلکه یک تکلیف است؛ و تنها یک تعین خاص از وجود نیست، بلکه تعین بخشیدن به خود است. اما او برای این تعین بخشیدن به خویش معیارها، ارزشها و هنجارهایی در اختیار ندارد که از پیش تعیین شده باشند؛ آنچه او در اختیار دارد، آفریده ها، انتخابها و تصمیمات خود اوست که سابقه پدید آمدنشان در ستنهای فکری فلسفی محفوظ است.
انسان شناسی فلسفی حداکثر به لحاظ ارزشی در سطح بسیار انتزاعی انسان شناسی بنیادین، هنوز موضعی بی طرفانه دارد. اما حتی در آن سطح نیز طالب تعین اخلاقی انسان است که خود را در هر تصویری عینی از انسان نمایان می سازد. انسان شناسی فلسفی سبب می شود که فلسفه نیز عاملی واقعیت آفرین در عالم حیات عینی و متناهی باشد؛ عاملی که باید مسئولیت آن را بر عهده گرفت. ...
بنابراین در پس طلب تصویر یا الگوی جدیدی از انسان یا سمت گیری جدیدی در انسان شناسی، باید قاعدتا تاثر و تحیری باشد ناشی از اینکه انسان دیگر نمی داند کیست و همچنین تجربه ای تاریخی از بی پناهی، بی ماوایی و بی وطنی نهفته است، زیرا نتیجه کثرت گرایی اصولی در تصویرهای انسان،"اعتبار یکسان" پیدا کردن و به لحاظ اخلاقی "بی تفاوت" شدن آنهاست. اما از آنجا که انسان متناهی محدود - به ویژه آنکس که صادقانه به دنبال پرسیدن است، آنکه می خواهد "خودش" باشد و نه "هرکس دیگر" و آن که از حقیقت می پرسد و طالب مد روز نیست یا فرصت طلب نیست- نمی تواند بدون از دست دادن هویت خویش تعداد بی شماری "خود" داشته باشد، آن هم "خود"های متضاد، از آنجا که چنین انسانی از نسبیت گرایی بی حد و حصر متزلزل می شود، بار دیگر به خاطر راهیابی به عمل از حقیقت انسان می پرسد. این مسئله در آنجا که سر و کار ما با زندگی اجتماعی انسان است، به طریق اولی صادق است. هیچ نظام اجتماعی بشری - و به ویژه نظام دمکراتیک اومانیستی - نمی تواند بدون حداقل اتفاق نظری درباره تصویر الزام آور و تعهد آفرینی از انسان راه به جایی ببرد. نتیجه فقدان تصویری قابل قبول و قابل تصدیق از انسان، یک واقعیت سیاسی غیر قابل قبول است. ..."
اینها در پیشگفتار کتاب "انسان شناسی فلسفی" نوشته ی هانس دیرکس آمده! مرا که بسی مجذوب خود کرده! می رویم ببینیم حرف حسابش چیست؟!
پ.ن: این هم برای خالی نبودن عریضه: "ای خاطره ات پونز، نوک تیز ته کفشم! "
alan porbar booda.razi hasti?:D