...
اینجا هست برای ثبت لحظه های ریز و درشتی که با هر یک به گونه ای زندگی کرده ام، لحظه هایی که هر یک رنج ها و شادی هایی را یادآورند. هر چند بر این باورم که رنج های عظیم و شادی های بی پایان را در جایی جز درون خود نمی توان جای داد، و همین طور هیچ لحظه ای را نمی توان به لحظه هایی که در پیش داریم و به آنان که از سر گذرانده ایم تعمیم داد. ولی شاید بتوان همین اندک لحظه ها را دست مایه ای قرار داد تا که این راه را آسوده تر و امیدوارانه تر به پایان رساند.
Sunday, March 30, 2008
خدایا! چرا به من گوش نمی دی ؟!
یه کم فقط!
خواهشا!
3 Comments:
Blogger آر said...
خدا میگه که فعلا دارم با آی پاد لیلی گوش میدم.

بعدش میگه که من گوش میدادم، بعد حوصله ام سر رفت، رفتم آی پاد گذاشتم. میشنه تکنیکهای روایی بهتری به کار ببری؟

در ضمن میگه میخوای با من حرف بزنی برام ژلی-بلی(jelly-belly) بیار، به ازای هر جمله ات یه دونه میندازم بالا، بعد بر طبق مزه اون دونه هه تصمیم میگیرم چی جواب بدم.

Anonymous Anonymous said...
:( na goosh nemikone...baz hame chiz ghati shode...:(

Blogger Nazanin said...
umadam tahdid! az inayi ke to o shabnam anjam midid! :D :* yad gereftam!