اینجا هست برای ثبت لحظه های ریز و درشتی که با هر یک به گونه ای زندگی کرده ام، لحظه هایی که هر یک رنج ها و شادی هایی را یادآورند. هر چند بر این باورم که رنج های عظیم و شادی های بی پایان را در جایی جز درون خود نمی توان جای داد، و همین طور هیچ لحظه ای را نمی توان به لحظه هایی که در پیش داریم و به آنان که از سر گذرانده ایم تعمیم داد. ولی شاید بتوان همین اندک لحظه ها را دست مایه ای قرار داد تا که این راه را آسوده تر و امیدوارانه تر به پایان رساند.
Sunday, April 13, 2008
من باز دچار سلسله مراتب "که چی؟" و "چرا نه؟!" شده ام! من تمام سعیم رو کردم و هر یه ثانیه به بشقاب رو کتابا نگاه کردم که یهو سر نخوره و بشکنه، ولی خورد شد! من دلتنگت شده ام باز این روزها! من ... من :دی هم ...
chera har ruz ye badbakhtie jadid az rah mirese?
bi khial...chand vaght bood nayooamde boodam injaaaaaaaaaaaaaaaaaaa