...
اینجا هست برای ثبت لحظه های ریز و درشتی که با هر یک به گونه ای زندگی کرده ام، لحظه هایی که هر یک رنج ها و شادی هایی را یادآورند. هر چند بر این باورم که رنج های عظیم و شادی های بی پایان را در جایی جز درون خود نمی توان جای داد، و همین طور هیچ لحظه ای را نمی توان به لحظه هایی که در پیش داریم و به آنان که از سر گذرانده ایم تعمیم داد. ولی شاید بتوان همین اندک لحظه ها را دست مایه ای قرار داد تا که این راه را آسوده تر و امیدوارانه تر به پایان رساند.
Thursday, October 16, 2008


غصمه! :(
مامان جونم غصه نخور توروخدااا!! :(
....
باور کن! من قول می دم نذارم غصه بخوره!
کاشکی اونم انقد حساس نبود ...

یعنی اگه مامانا انقدر صبور و بردبار نبودناااااا! دنیا خیلی چیزا کم داشت ....

:(
2 Comments:
Blogger Nazanin said...
hmmm! :-| deRech gerePt! nemdune!

Anonymous Anonymous said...
ayyyyyyyyyyyyyy goftiiiiiiiiiiii


:(