...
اینجا هست برای ثبت لحظه های ریز و درشتی که با هر یک به گونه ای زندگی کرده ام، لحظه هایی که هر یک رنج ها و شادی هایی را یادآورند. هر چند بر این باورم که رنج های عظیم و شادی های بی پایان را در جایی جز درون خود نمی توان جای داد، و همین طور هیچ لحظه ای را نمی توان به لحظه هایی که در پیش داریم و به آنان که از سر گذرانده ایم تعمیم داد. ولی شاید بتوان همین اندک لحظه ها را دست مایه ای قرار داد تا که این راه را آسوده تر و امیدوارانه تر به پایان رساند.
Friday, October 31, 2008
می دونم، و مطمئنم که سرویس خواهم شد،
ولی نشد که نشه!
...



هیچم ناراحت نیستم،
نیشم هم تا بناگوشم بازه،
عذاب وجدان اینام که شوخیت گرفته؟!
بازیه دیگه! می خوام بدونم چی می شه؟!
هه!!
:دی!


اما می دونم که سرویس می شم!
مطمئنم!
اصن ردخور نداره!!
یعنی من موفق می شم؟!!
هه!!
:دی!


چرا هدف این پست برای خودم هم مشخص نیس؟! چرا یعنی؟!