...
اینجا هست برای ثبت لحظه های ریز و درشتی که با هر یک به گونه ای زندگی کرده ام، لحظه هایی که هر یک رنج ها و شادی هایی را یادآورند. هر چند بر این باورم که رنج های عظیم و شادی های بی پایان را در جایی جز درون خود نمی توان جای داد، و همین طور هیچ لحظه ای را نمی توان به لحظه هایی که در پیش داریم و به آنان که از سر گذرانده ایم تعمیم داد. ولی شاید بتوان همین اندک لحظه ها را دست مایه ای قرار داد تا که این راه را آسوده تر و امیدوارانه تر به پایان رساند.
Friday, October 31, 2008



خیالگونه در نسیمی کوتاه که به تردید می گذرد ... ،
می خواهم نفس سنگین اطلسی ها را پرواز گیرم،
در باغچه های تابستان خیس و گرم ...
1 Comments:
Anonymous Anonymous said...
یاد باد آنکه نهانت نظری با ما بود