
خیلی خوبم الان، خیلی
می دونید چیه، شماها واقعا انسان های با وجودی هستین، محشرین!
و بودین که آنطور شد.
حضورتان در عین صمیمیتتان سنگین است،
از آنها که می شود مثل پتو رفت زیرش و گرم شد،
که آدم از دیدنتون مطمئن می شه، برمی گرده به زندگیش، بر می گرده به راستی آدم،
چقد خوشحالم که اومدم، هر چند اولش اصن حسش نبود،
می دونم که هرگز اینجا رو نمی خونند، اما دلم خواست بنویسم،
بنویسم که چقد آدما متفاوتن،
چقد هنوز می شه از بعضیاشون زندگی گرفت ...
حتی همین هایی که انقدر دورند،
همین هایی که بعد سه سال می بینیشان،
اما وجودشان، وجودشان چیز دیگریست ،
وجودتان گران است به راستی ...
زخمه های تنبورت...
همان چند دقیقه اش کافی بود...
برم گرداند، هوایی ام کرد باز ...
چنگش را، زخمه هایش، ...
تنبور ...
تنبورش را باز گرداندی،
ممنون!
KHOSH HALAM barat:*