...
اینجا هست برای ثبت لحظه های ریز و درشتی که با هر یک به گونه ای زندگی کرده ام، لحظه هایی که هر یک رنج ها و شادی هایی را یادآورند. هر چند بر این باورم که رنج های عظیم و شادی های بی پایان را در جایی جز درون خود نمی توان جای داد، و همین طور هیچ لحظه ای را نمی توان به لحظه هایی که در پیش داریم و به آنان که از سر گذرانده ایم تعمیم داد. ولی شاید بتوان همین اندک لحظه ها را دست مایه ای قرار داد تا که این راه را آسوده تر و امیدوارانه تر به پایان رساند.
Monday, December 01, 2008

من آن مستم
که پا از سر
ندونم ندونم ...

من آن مستم ...
که پا ...
از سر ...
ندونم ... ندونم ...

به سر شوق سر کوی
تو دارم ....

به دل مهر مه روی
تو دارم ...


قبله من ...

.
.
.


یادت افتادم باز ... برگشتم به چندین سال پیش ... گم کردم باز ...