...
اینجا هست برای ثبت لحظه های ریز و درشتی که با هر یک به گونه ای زندگی کرده ام، لحظه هایی که هر یک رنج ها و شادی هایی را یادآورند. هر چند بر این باورم که رنج های عظیم و شادی های بی پایان را در جایی جز درون خود نمی توان جای داد، و همین طور هیچ لحظه ای را نمی توان به لحظه هایی که در پیش داریم و به آنان که از سر گذرانده ایم تعمیم داد. ولی شاید بتوان همین اندک لحظه ها را دست مایه ای قرار داد تا که این راه را آسوده تر و امیدوارانه تر به پایان رساند.
Saturday, April 11, 2009



من دارم از حرفهای بقیه، از اپلای، از اینکه فقط 4 روز دیگه وقت هست، از وقت ویزا، از استرس، ... خفه می شم!


کاشکی، کاشکی/قضاوتی، قضاوتی/ در کار، در کار نبود...


از تو که ...

:(
1 Comments:
Anonymous Pooya said...
آی گفتی
:(