...
اینجا هست برای ثبت لحظه های ریز و درشتی که با هر یک به گونه ای زندگی کرده ام، لحظه هایی که هر یک رنج ها و شادی هایی را یادآورند. هر چند بر این باورم که رنج های عظیم و شادی های بی پایان را در جایی جز درون خود نمی توان جای داد، و همین طور هیچ لحظه ای را نمی توان به لحظه هایی که در پیش داریم و به آنان که از سر گذرانده ایم تعمیم داد. ولی شاید بتوان همین اندک لحظه ها را دست مایه ای قرار داد تا که این راه را آسوده تر و امیدوارانه تر به پایان رساند.
Monday, June 08, 2009
سرزمین من خسته خسته از جفایی ...
سرزمین من دردمند و بی دوایی ...
[+]


خوندن محشر این سرکار! دریا دادور /




که امشب بغضم ترکید ... از برای همه چیزهایی که ... که ...
لکنتی که من می گیرم ... الکنی که منم ...