...
اینجا هست برای ثبت لحظه های ریز و درشتی که با هر یک به گونه ای زندگی کرده ام، لحظه هایی که هر یک رنج ها و شادی هایی را یادآورند. هر چند بر این باورم که رنج های عظیم و شادی های بی پایان را در جایی جز درون خود نمی توان جای داد، و همین طور هیچ لحظه ای را نمی توان به لحظه هایی که در پیش داریم و به آنان که از سر گذرانده ایم تعمیم داد. ولی شاید بتوان همین اندک لحظه ها را دست مایه ای قرار داد تا که این راه را آسوده تر و امیدوارانه تر به پایان رساند.
Sunday, June 21, 2009
و من که امشب با این بی خوابی، ابتدا دچار خود آرشیو خوانی شدم ... سپس دچار خود شیفتگی! ...
بعدترش فهمیدم چقدر مدتهاست که خودسانسوریم بیشتر شده! قبلنا کلی پست های طولانی تر داشتم ... یا باید درستش کنم، یا کم کم یه کلمه ای می شه!
خدا به بعد بعدترش رحم کنه!...

ساعت 2:15 بامداد...