...
اینجا هست برای ثبت لحظه های ریز و درشتی که با هر یک به گونه ای زندگی کرده ام، لحظه هایی که هر یک رنج ها و شادی هایی را یادآورند. هر چند بر این باورم که رنج های عظیم و شادی های بی پایان را در جایی جز درون خود نمی توان جای داد، و همین طور هیچ لحظه ای را نمی توان به لحظه هایی که در پیش داریم و به آنان که از سر گذرانده ایم تعمیم داد. ولی شاید بتوان همین اندک لحظه ها را دست مایه ای قرار داد تا که این راه را آسوده تر و امیدوارانه تر به پایان رساند.
Sunday, June 21, 2009
و من که امروز دچارت شدم...
در وانفسای گرگ و میش این روزها...
روزهای کودتا...



30 ام خرداد هزار و سیصد و هشتاد و هشت
جهت ثبت در تاریخ!
2 Comments:
Anonymous اونی که باید said...
و دچار چه خوش نشسته است اینجا برای توصیف آن لحظات...از کجا گیرش آوردی؟!!!

Anonymous اونی که باید said...
و خب جا ماند که بگویم، چه خوش می‌ نشیند از زبان من هم...

این‌ها همه‌اش وسط کودتاست که رخ می‌دهد؟!