...
اینجا هست برای ثبت لحظه های ریز و درشتی که با هر یک به گونه ای زندگی کرده ام، لحظه هایی که هر یک رنج ها و شادی هایی را یادآورند. هر چند بر این باورم که رنج های عظیم و شادی های بی پایان را در جایی جز درون خود نمی توان جای داد، و همین طور هیچ لحظه ای را نمی توان به لحظه هایی که در پیش داریم و به آنان که از سر گذرانده ایم تعمیم داد. ولی شاید بتوان همین اندک لحظه ها را دست مایه ای قرار داد تا که این راه را آسوده تر و امیدوارانه تر به پایان رساند.
Sunday, June 21, 2009
کی این داغ ها فرو می نشینند؟
تا کی چشم ها از هم می گریزند؟
تا کی کینه و نفرت ها را می توان خورد؟

تا کی دوام می آوریم؟

داغم... چشمانم، تنم داغ است ... داغ دار است ...
1 Comments:
Blogger alireza.de said...
nemidonam chi shod ke sar az bloget dar avordam vali harfato khondam ghashang bood baziash.