آها! اینو یادم رفت:
اون
پدر سوخته امروز، اصل جنس بود ... اصل اصل ...
و
"همراه شو عزیز" که از عصر در گوش منه.
همم...
چه کردند با ما؟! چقدر طول می کشد تا حافظه ها، دیده ها، پریشانی ها آرام شوند و این روزها رو مکتوب کنند، کنیم؟ ... چه بد کردند با ما ... و ما، که همگی مان ایمان داریم به رسیدن آن روزی که باید ...
و علیرضا و تنبور و رستاران و کتابخانه اصفهانش و آن دست نوشته هاش، فقط می آیند جلوی چشمان من این روزها ... که حبس شدیم این روزها ...
که بنویسیمشان ... این روزهامان را می گویم ...
پ.ن: بدون ادیت.
شب به خیر،
همچنان همان 30 ام خرداد هزار و سیصد و هشتاد و هشت، حوالی 3 بامداد