...
اینجا هست برای ثبت لحظه های ریز و درشتی که با هر یک به گونه ای زندگی کرده ام، لحظه هایی که هر یک رنج ها و شادی هایی را یادآورند. هر چند بر این باورم که رنج های عظیم و شادی های بی پایان را در جایی جز درون خود نمی توان جای داد، و همین طور هیچ لحظه ای را نمی توان به لحظه هایی که در پیش داریم و به آنان که از سر گذرانده ایم تعمیم داد. ولی شاید بتوان همین اندک لحظه ها را دست مایه ای قرار داد تا که این راه را آسوده تر و امیدوارانه تر به پایان رساند.
Monday, March 15, 2010
...

این چه رازی‌ست که هر بار بهار

با عزای دل ِ ما می‌آید

که زمین هر سال

از خون ِ پرستوها رنگین است

وین چنین بر جگر ِ سوختگان

داغ

بر داغ

می‌افزاید ...











]ابتهاج[