...
اینجا هست برای ثبت لحظه های ریز و درشتی که با هر یک به گونه ای زندگی کرده ام، لحظه هایی که هر یک رنج ها و شادی هایی را یادآورند. هر چند بر این باورم که رنج های عظیم و شادی های بی پایان را در جایی جز درون خود نمی توان جای داد، و همین طور هیچ لحظه ای را نمی توان به لحظه هایی که در پیش داریم و به آنان که از سر گذرانده ایم تعمیم داد. ولی شاید بتوان همین اندک لحظه ها را دست مایه ای قرار داد تا که این راه را آسوده تر و امیدوارانه تر به پایان رساند.
Wednesday, March 17, 2010


می دونم حرفی که می زنم درست نیست و نباید قضاوت کرد و ممکنه چند وقت دیگه یا خودم همین جوری بشم یا حرفمو پس بگیرم، ولی در هر صورت الان از اکثریت قشر عام ایرانی های مقیم تورونتو حالم بهم می خوره. سر تا پایشان ابتذال است، از مردی مردانشان تا زنی زنانشان. آهنگ هایشان، رقصیدن هایشان، همه چیشان افتضاح و مبتذل. من نمی فهمم مردان و پسران به قول خودشان کانادایی ایرانی تبار از کجا این رقص های تماما زنانه را یاد گرفته اند و اینگونه سر و دست و سینه تکان می دهند. اینان مگر اینجا بزرگ نشده اند؟ این طرز رقص عربی زنانه را کجا قالب رقص هایشان کرده اند؟ یا آن اجرای رقص کردی، رقصی که بویی از رقص کردی نبرده اما به این نام خوانده می شود.

من همان کهنگی فرهنگ ایرانی های مقیم ایران را ترجیح می دهم به مدرنیت اینجا.

ابتذال که می گویند، مبتذل به معنای واقعی کلمه اش، برازنده مراسم ایرانی ست که اینجا کانادایی های ایرانی تبار برپا می کنند.


---

آتش بازیشان خوب بود، معمولی بود، به زور ایرانی نشده بود. کم بود ولی.

---

شگفتا
که مرا
بدین مستی
شوری نیست.

---

و بوی عطری که دمار مرا برآورد امشب.
1 Comments:
Anonymous shabnam said...
manam...hameye ghesmathaye postet ro...atish bazi naraftam faghat! nazari nadaram!:P