اینجا هست برای ثبت لحظه های ریز و درشتی که با هر یک به گونه ای زندگی کرده ام، لحظه هایی که هر یک رنج ها و شادی هایی را یادآورند. هر چند بر این باورم که رنج های عظیم و شادی های بی پایان را در جایی جز درون خود نمی توان جای داد، و همین طور هیچ لحظه ای را نمی توان به لحظه هایی که در پیش داریم و به آنان که از سر گذرانده ایم تعمیم داد. ولی شاید بتوان همین اندک لحظه ها را دست مایه ای قرار داد تا که این راه را آسوده تر و امیدوارانه تر به پایان رساند.
Wednesday, April 14, 2010
آقاجان یه دونه سیگار نمی شه کشید! خب یکی بیاد با من دوست شه که بشه سیگار کشید جلو روش، به جا اینکه صد بار سرتاپاتو نگاه کنه و نگاه عاقل اندرسفیه و نصیحت! گیری افتادیما!