...
اینجا هست برای ثبت لحظه های ریز و درشتی که با هر یک به گونه ای زندگی کرده ام، لحظه هایی که هر یک رنج ها و شادی هایی را یادآورند. هر چند بر این باورم که رنج های عظیم و شادی های بی پایان را در جایی جز درون خود نمی توان جای داد، و همین طور هیچ لحظه ای را نمی توان به لحظه هایی که در پیش داریم و به آنان که از سر گذرانده ایم تعمیم داد. ولی شاید بتوان همین اندک لحظه ها را دست مایه ای قرار داد تا که این راه را آسوده تر و امیدوارانه تر به پایان رساند.
Tuesday, August 17, 2010
"اما این آن همه نیست،...
می توان در دره اغوایشان غرق شد و این آن همه نیست.
این تازه اول راه است.
.
.
.
و دنیا چیز دیگری ندارد تا بدهد، تا اضافه کند انگار ..."




سیصد و شصت و پنج روز.
2 Comments:
Anonymous Nazanin said...
>:D<

Anonymous روزبه said...
و دنیا چیز دیگری ندارد تا بدهد، تا اضافه کند انگار.... :*:*:X:X>:D<